........

........

.....
........

........

.....

خلاصه قسمت6و7 داستان اسارت

سلاااااااااااام

بعله به خاطر تایلایت خانم مجبورم خلاصشو بزارم-____________________-

همه قسمتا رو تو ورلد سیو کردم به جز قسمت 7و6

شانس و میبینی؟-___________-

بیخیال........تایلایت خانم اعصاب نمیزاره که برای ادم

دوست داشتم کامل بگم اما هیچ جا اون قسمتا رو ندارم.کامل هم یادم نیست که بگم

شما برید ادامه من براتون خلاصه وار میگم


http://s8.picofile.com/file/8301951242/Screenshot_2017_06_21_01_09_11.png

 قسمت 6:
سیارا منو با عصبانت هل داد تو زندون

شب بود

من ناامید شده بودم.زار زار گریه میکردم.به سقف خیره شدم.یاد خانوادم افتادم و هق هق کردم هیچ راه فراری نبود

یهو یه فکری به ذهنم رسید.میتونستم به قدرت اتیشم خودمو غیب کنم  تو قصر ظاهر بشم.هرچی باشه من دختر استوارد بودم و مثل اون میتونستم اینکارو بکنم.

با اتیش خودمو غیب کردم و اشتباهی تو یه جنگل تاریک و ترسناک ظاهر شدم

من:مثل اینکه اشتباهی رخ داده

________________________________________________________

ارورا:احمقاااااااااااااااااا.چجور اجازه دادید فرار کنه؟

فیلدی:قربان ما چندبار چک کردیم که نتونه فرار کنه

ارورا:لابد پرواز کرده یا غیب شده

_________________________________________________

فاکسی:فلاترجین بدو باید بریممممممممم.ریحانه تو دردسره.اسنو گفت چند هفتس خونه نرفته

فلاترجین:هاوووووووووو.برادر جونم از ساعت خبر داری؟4نصف شبه.فردا میریم دنبالش

فاکسی:اما اون گم شدهههههههههه

فلاترجین:

فاکسی:هوییییییی حواست هست؟

فلاترجین:هاه؟من بیدارم بیدارم.........فاکسی جان قول میدم فردا میریم الان دیره

فاکسی:باشه

____________________________________________

من:اهاااااااییییییییی کسی اینجاسسسسسسس؟

-به به ریحانه خانم.تو کجا اینجا کجا؟

من:کی بودددددددددد؟کجایییییییییییی؟

یه دستمال جلوی دهنم گذاشت و گفت:خوب بخوابی
___________________________________________________________________
بله این کلیت قسمت 6

قسمت7:

اروم چشمامو باز کردم.تار میدیدم.به دستام نگاه کردم.طناب اونقدر محکم بسته شده بود که مچم قرمز شده بود.دستام به دسته صندلی و پاهام به پای صندلی بسته بود

-به به بالاخره بیدار شدی؟

*پارس کردن سگ*

-اروم بگیر مکسسسسبه وقتش تیکه پارش میکنی

من:تو کی هستی؟من از تو نمیترسم

یه نفر از تاریکی بیرون اومد.بالن بوی بود

من:تووووووووووو؟

بالن:درسته منم.تو یه احمقی.نمیدونم چرا دوست داشتم؟

من:به من چه؟خودت میدونستی ازت متنفرم

بالن:اره میدونم.تو فاکسیو دوست داشتیولی قراره یه مدت از فاکسی جونت دور باشی.میخوام هردوتاتون حس من و درک کنید خصوصا تو.میخوام ببینم فاکسی جونت میاد نجاتت بده یا نه

من:تو یه روانی هستیییییییییییییییییییییییییی

بالن:خیلی ممنون.لطف داری

من:حق نداری با یه پرنسس اینجوری رفتار کنی

بالن:پرنسس پرنسس نکن.یادت باشه قبل از اینکه پرنسس باشی یه نگهبان بدبخت تو رستوران بودی

بالن دست و پاهامو باز کرد و از طنابی که به دستم وصل بود گرفت و منو محکم هل داد تو یه اتاق.مکسم به عنوان نگهبان فرستاد تو اتاق و در و قفل کرد

بالن از پشت در:با مکس خوش بگذره

من:ایییییییییییییی اینجا چرا اینجوریه؟چه بویی میده.یادش بخیر تو قصر همیشه تختم مرتب بود و بوی مواد شوینده اتاق و پر میکرد و نور افتاب میتابید تو اتاق اما الان بوی اشغال میاد و تخت کثیفه و نور خورشید با سختی از کثیفی شیشه اتاق عبور میکنه

ناامید بودم.این دفعه واقعا راه فرار وجود نداشت

یه فکری به ذهنم نرسید.گیره سرمو برداشتم و به سمت در رفتم مکس پارس کرد

من:هیییییی اروم بگیر سگ کوچولو

مکس چندبار دور خودش چرخید و خوابید

سعی کردم با گیرم قفل و باز کنم اما نتونستم 

من:لعنتیییییییییییییییییییی همیشه تو فیلما جواب میداد

واقعا دیگه گیر افتاده بودم

کم کم خوابم برد و رو تخت خوابیدم

صبح نور خورشید با سختی تو اتاق میخوابید.چشمامو باز کردم و به سقف زل زدم.الکی و از روی عادت گفتم:سلام.صبح بخیر مامان بابا هرماینی

بغضم ترکید و بلند بلند گریه کردم

بالن:اههههههههههههههه ساکت شووووووووووووووو

در و باز کرد و گفت:باید بری خرید.بادکنک یادت نره

من:تو کی هستی که به یه پرنسس دستور بدی

بالن از طنابایی که به دستم وصل بود گرفت و منو برد جلوی عکس فاکسی

بالن:اگه نری

یه چاقو پرت کرد سمت عکس فاکسی و چاقو تا پایین کشید و عکس فاکسی و پاره کرد

بالن:این اتفاق برای فاکسی میوفته.مکسم دنبالت میاد که فرار نکنی

من:باشه باشه

مکس طنابی که به دستام وصل بود و با دندوش گرفت

رفتم و خرید کردم برگشتنی به خودم اومدم و گفتم:من چیکار میکنمممممم؟دارم از یه بچه12ساله اطاعت میکنم؟

نایلون خرید و انداختم زمین و تصمیم گرفتم فرار کنم.اما مکس حجوم اورد و لت و پارم کرد

از قلاده مکس یه صدایی اومد:افرین پسر خوب بیارش خونه


مکس طنابی که به دستام وصل بود و با دهنش گرفت و من و دنبال خودش کشوند

به محظ رسیدن خونه بالن یه دختر کپی خود بالن پرید رو من و دستامو بست و بالن هم یه چسب به دهنم زد

بالن:افرین جی جی

______________________________________________

فلاترجین:چرا نمیرسیم؟

فاکسی:اینجا خیلی عجیب و پیچ در پیچه

فلاترجین:داداش بیا استراحت کنیم

فاکسی:نههههه وقت نداریم

فلاترجین:دادچ جان گوشیت زنگ میخوره؟:/

فاکسی:الو بفرمایید

بالن:سلام..........ریحانه پیش ماست دیگه هیچ وقت نمیتونید ببینیدش

بالن گوشی و گرفت جلوی دهن من

من:اومممممممممممم کمککککککککککک...........هممممممممممممم(چسب جلوی دهنم بود)

بالن تلفن و قطع کرد

فاکسی:الوووووووووووو الووووووووووووو.بالنننننننننننننننننننن

فلاترجین:چی شد؟

فاکسی:بالن بود............ریحانه رو گرفتن

فلاترجین:چیییییییییییییییییی؟0________________0

_______________________________________________________________

اسنو:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

استوراد:عزیزم خوبی؟چی شده؟

اسنو:فا.....ف.......فاکسی زنگ زد..........گفت ریحانه رو دزدیدننننننننننننننن

استوارد:چیییییییییییییییییییییی؟

____________________________________________________________________

ارورا:هلیااااااااااا.فلاترسااااااااااا.پانییییییییییییییییییی.نیدرا استارررررررررر برید دنبال دوستتون بگردید.اون دزدیده شده باید زودتر از هرکسی پیداش کنیمممممممممم


پایاااااااااااااان

یا امروز یا فردا قسمت8 و میزارم

بایییییییییییی دوستانننننننننننننننننن
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.