یه دختر معمولی هستم اسمم سابریناست و امروز تمامی تماشمو برای شادی دوستم فلاترجین که تولدشه میکنم تا خوشحالش کنم و خیلی دوستش دارم ، امیدوارم راضی باشه
ادامه...
فاکسی:فلاترجین بدو باید بریممممممممم.ریحانه تو دردسره.اسنو گفت چند هفتس خونه نرفته
فلاترجین:هاوووووووووو.برادر جونم از ساعت خبر داری؟4نصف شبه.فردا میریم دنبالش
فاکسی:اما اون گم شدهههههههههه
فلاترجین:
فاکسی:هوییییییی حواست هست؟
فلاترجین:هاه؟من بیدارم بیدارم.........فاکسی جان قول میدم فردا میریم الان دیره
فاکسی:باشه
____________________________________________
من:اهاااااااییییییییی کسی اینجاسسسسسسس؟
-به به ریحانه خانم.تو کجا اینجا کجا؟
من:کی بودددددددددد؟کجایییییییییییی؟
یه دستمال جلوی دهنم گذاشت و گفت:خوب بخوابی ___________________________________________________________________ بله این کلیت قسمت 6
قسمت7:
اروم چشمامو باز کردم.تار میدیدم.به دستام نگاه کردم.طناب اونقدر محکم بسته شده بود که مچم قرمز شده بود.دستام به دسته صندلی و پاهام به پای صندلی بسته بود
-به به بالاخره بیدار شدی؟
*پارس کردن سگ*
-اروم بگیر مکسسسسبه وقتش تیکه پارش میکنی
من:تو کی هستی؟من از تو نمیترسم
یه نفر از تاریکی بیرون اومد.بالن بوی بود
من:تووووووووووو؟
بالن:درسته منم.تو یه احمقی.نمیدونم چرا دوست داشتم؟
من:به من چه؟خودت میدونستی ازت متنفرم
بالن:اره میدونم.تو فاکسیو دوست داشتیولی قراره یه مدت از فاکسی جونت دور باشی.میخوام هردوتاتون حس من و درک کنید خصوصا تو.میخوام ببینم فاکسی جونت میاد نجاتت بده یا نه
من:تو یه روانی هستیییییییییییییییییییییییییی
بالن:خیلی ممنون.لطف داری
من:حق نداری با یه پرنسس اینجوری رفتار کنی
بالن:پرنسس پرنسس نکن.یادت باشه قبل از اینکه پرنسس باشی یه نگهبان بدبخت تو رستوران بودی
بالن دست و پاهامو باز کرد و از طنابی که به دستم وصل بود گرفت و منو محکم هل داد تو یه اتاق.مکسم به عنوان نگهبان فرستاد تو اتاق و در و قفل کرد
بالن از پشت در:با مکس خوش بگذره
من:ایییییییییییییی اینجا چرا اینجوریه؟چه بویی میده.یادش بخیر تو قصر همیشه تختم مرتب بود و بوی مواد شوینده اتاق و پر میکرد و نور افتاب میتابید تو اتاق اما الان بوی اشغال میاد و تخت کثیفه و نور خورشید با سختی از کثیفی شیشه اتاق عبور میکنه
ناامید بودم.این دفعه واقعا راه فرار وجود نداشت
یه فکری به ذهنم نرسید.گیره سرمو برداشتم و به سمت در رفتم مکس پارس کرد
من:هیییییی اروم بگیر سگ کوچولو
مکس چندبار دور خودش چرخید و خوابید
سعی کردم با گیرم قفل و باز کنم اما نتونستم
من:لعنتیییییییییییییییییییی همیشه تو فیلما جواب میداد
واقعا دیگه گیر افتاده بودم
کم کم خوابم برد و رو تخت خوابیدم
صبح نور خورشید با سختی تو اتاق میخوابید.چشمامو باز کردم و به سقف زل زدم.الکی و از روی عادت گفتم:سلام.صبح بخیر مامان بابا هرماینی
بغضم ترکید و بلند بلند گریه کردم
بالن:اههههههههههههههه ساکت شووووووووووووووو
در و باز کرد و گفت:باید بری خرید.بادکنک یادت نره
من:تو کی هستی که به یه پرنسس دستور بدی
بالن از طنابایی که به دستم وصل بود گرفت و منو برد جلوی عکس فاکسی
بالن:اگه نری
یه چاقو پرت کرد سمت عکس فاکسی و چاقو تا پایین کشید و عکس فاکسی و پاره کرد
بالن:این اتفاق برای فاکسی میوفته.مکسم دنبالت میاد که فرار نکنی
من:باشه باشه
مکس طنابی که به دستام وصل بود و با دندوش گرفت
رفتم و خرید کردم برگشتنی به خودم اومدم و گفتم:من چیکار میکنمممممم؟دارم از یه بچه12ساله اطاعت میکنم؟
نایلون خرید و انداختم زمین و تصمیم گرفتم فرار کنم.اما مکس حجوم اورد و لت و پارم کرد
از قلاده مکس یه صدایی اومد:افرین پسر خوب بیارش خونه
مکس طنابی که به دستام وصل بود و با دهنش گرفت و من و دنبال خودش کشوند
به محظ رسیدن خونه بالن یه دختر کپی خود بالن پرید رو من و دستامو بست و بالن هم یه چسب به دهنم زد
بالن:افرین جی جی
______________________________________________
فلاترجین:چرا نمیرسیم؟
فاکسی:اینجا خیلی عجیب و پیچ در پیچه
فلاترجین:داداش بیا استراحت کنیم
فاکسی:نههههه وقت نداریم
فلاترجین:دادچ جان گوشیت زنگ میخوره؟:/
فاکسی:الو بفرمایید
بالن:سلام..........ریحانه پیش ماست دیگه هیچ وقت نمیتونید ببینیدش
ارورا:هلیااااااااااا.فلاترسااااااااااا.پانییییییییییییییییییی.نیدرا استارررررررررر برید دنبال دوستتون بگردید.اون دزدیده شده باید زودتر از هرکسی پیداش کنیمممممممممم