یه دختر معمولی هستم اسمم سابریناست و امروز تمامی تماشمو برای شادی دوستم فلاترجین که تولدشه میکنم تا خوشحالش کنم و خیلی دوستش دارم ، امیدوارم راضی باشه
ادامه...
انه لیز:همه خبر دارن که چند نفر با لباس سیاه ادمای بیگناه و میکشن خبرش مثل بمب ترکیده.اون دختر جدیده هم توسط یکی از اعضای گروه ضد ظلم حسابی اسیب دیده و الان خونه..............یه خواهر برادریه.دختره فکرکنم شخصیت خیالیشه و پسره هم.......فکرکنم دوستشه
ارورا:دختر جون دخترجون.میبینم دهن لقی کردی و رازمون و گفتی.افرین انه لیز برو
انه لیز:بله قربان
ارورا:پس راز مارو فاش کردی اره؟دختره احمق.هرچی ضربه خوردی از اون دختره ضد گروه ظلم حقته.واقعا خاک تو سرتظاهر جدیدم باحالهفیلدییییییییییییییییییییییییییییی ببرش انفرادی
فیلدی:بله قربان
فیلدی ریحانه رو میبره و پرتم میکنه تو یه زندون با دیوار های خونی و یه تخت و صندلی خونی.بعد در و قفل میکنه
من:نه فیلدی بزار بیام بیرون نهههههههههههه
فیلدی:ساکتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ارورا:دایمنددددددددددددددد نقشه جدید میخوام.امشب هلیا و پانی و بقیه رو بفرست برن قتل انجام بدن سیارا هم به عنوان نگهبان بفرست.من یکم کار دارم همه چیز و میسپارم به تو