یه دختر معمولی هستم اسمم سابریناست و امروز تمامی تماشمو برای شادی دوستم فلاترجین که تولدشه میکنم تا خوشحالش کنم و خیلی دوستش دارم ، امیدوارم راضی باشه
ادامه...
یه نفر دیگه میاد که یه ماسک سیاه زده.از زنجیرایی که به دستم وصله میگیره و منو بزور میبره تو یه اتاق
اول با تیغ یه طرف موهامو کچل میکنه بعد یه پالتوی سیاه بهم میده و مجبورم میکنه که از رو لباسام بپوشمش بعد یه اهن و داغ کرد و گذاشت رو گردنم که رو اون اهن نوشته شده بود اسیر.بعد با یه چیزی شبیه منگنه یه چیزی شبیه گردنبند دور گردنم میزنه که با حروف انگلیسی نوشته شده اسیر گروه اتش سوزان
ویولت دوباره بدون گفتم حرفی از زنجیرایی که به دستم بسته بودن میگیره و منو از اتاق میبره بیرون و میگه:انجام شد رئیس
ارورا:ایول کارت عالیه ویولت
ارورا:ببین دختر جون اینجا باید قتل انجام بدی و خشن باشی و اگه درباره این گروه با کسی حرف بزنی اون گردنبند دور گردنت تنگ و تنگ تر میشه تا خفه شی مگر اینکه قسم بخوری دیگه نمیگی
من:هی این................
ارورا حرفمو قطع کرد و گفت:اینو به عنوان چشم قبول میکنمفیلدیییییییییییی بیا اینجا
فیلدی:بله قربان
ارورا:تو باید همه جا با این دختره باشی و هرکاری کرد گذارش بدی
فیلدی:بله قربان
ارورا:سیارا ببرش تو سلول پیش بقیه اسیرا
سیارا:بله قربان
بعد منو تو یه زندون زندونی میکنه
من:عالی شد.این همه اتفاق بد تو یه روز
-هی تو تازه واردی؟
من:تو کی هستی؟تو هم اینجا اسیری؟
-اره من فلاترسا هستم
+هه شماها هیچ وقت قاتل نمیشید و تا ابد اینجا اسیرید
فلاترسا:بس کن نیدرا استار
نیدرا استار:شرمنده
-بچه ها مثبت اندیش باشید ما با کمک هم نجات پیدا میکنیم^___^
نیدرا استار:اش به همون خیال باش
من:ببخشید شما؟
-اوه ببخشید یادم رفت معرفی کنم من پانیم و تو؟
من:منم ریحانم و کل ماجرا رو توضیع دادم
فلاترسا:اوه چه بد
نیدرا استار:ما تا ابد اینجا میمونیم رفقا
من:فکرکنم حق با توئه نیدرا استار.دیگه هیچ وقت خانوادمو فاکسی و فلاترجین و نمیبینم